امروز : جمعه, 07 ارديبهشت 1403

shahre-hoshmand         

92/12/21= = = = = = = = (خطوط سخنگوی اسکار بلچمن) / محمدرضا بابائی

 

(خطوط سخنگوی اسکار بلچمن) / محمدرضا بابائی

====================================================

در این قسمت کوشیدم آنچه را در مورد هنر توصیف می کنم در چارچوب واقعیت و اصالت باشد.

تصورات ما – و تصورات خود هنرمندان – در اینکه هنرمندان که هستند و چه می کنند و چه انتظاراتی می توان از آنها داشت، تاریخی به دیرینگی خود تاریخ هنر دارد – بی شک، هر کار خلاق و مولّدی از به کار گیری هر دو نیروی خودشیفتگانه بزرگنما و آرمانی کننده حاصل می آید، اما به عقیدهِ من، اندیشه واقعاً نومایه – یعنی قدرت ابداع – عمدتاً از "خودِ" بزرگنما نیرو می گیرد، حال آنکه، کار علمی و هنری وابسته به آنست – یعنی قدرت تولید – با نیروگذاری روانیِ آرمانی کننده صورت می پذیرد. "خودِ" بزرگنما در تلاش برای نمایش بی همتایی اش، چیز نو و بی سابقه ای می آفریند. اگر درونِ چارچوب یک ساختار آرمانی شده موجود و مقبول، همه امکانات پیش رو پایان یابند، هنرمند ناگزیر است خود را از قید این ساختار برهاند؛ به عبارت دیگر، او باید به تفسیر مجدد و اصلاح اصول راهنمای ساختاری مزبور بپردازد و یا این اصول را به کلی کنار بگذارد.

در مورد اول، هنرمند چارچوب ارزش های مقرر را از طریق کشف و تمرکز بر جنبه های ناشناخته ضروریات و آرمان های آن به گونه ای بسط می دهد که بتواند بی همتایی اش را جلوه گر سازد.

قطب خود نمایان و قطب آرمانی شده، در کنار هم، دو مؤلفه سازنده و جدایی ناپذیر یک "خودِ" خاص را تشکیل می دهند. اگر به هر دلیلی – خواه سرکوب شدن، خواه از هم گسیختن – کوشش های یکی از این دو قطب برای دستیابی به خودآگاهی و امکان تحقق خود نافرجام بماند، آفریده هنری دچار نوعی بی محتوایی آشکار خواهد شد . به عبارت دیگر، کوشش های هر دو قطب در گستره رویارویی دیالکتیکی آنها امکان تحقق می یابند. نتیجتاً از هر گونه معنای واقعاً فردی تهی می شود. خودسرانه و از هم گسیخته می شود. "وحدت گریزیِ" پُست مدرنیسم فقط و فقط به این معنا قابل درک است. پُست مدرنیسم با کثرت گرایی اش، بر خلاف آنچه مدافعانش این همه بر آن تأکید دارند. از ادعای "نظم تمامیت خواه" حذر نمی کند (هر چه باشد، قانون مدرنیسم را می توان به راحتی تمامیت خواه دانست) بلکه در عوض، از رویارویی با واقعیت روانی – با "خودِ دیگرش" – طفره می رود. به سخن دیگر، از مواجهه دو قطبِ یک "خودِ" کامل می گریزد. همین است که آثار هنری پُست مدرنیسم را از صداقت عاری می سازد (چیزی را که شاید بتوان وجه بعدی زندگی نامید از آنها می گیرد) و ماهیتی شوخ طبع لذت گرا و واقعگریز بدانها می بخشد. و همین است که احساس می کنیم این آثار بیانگر امر خیالی، غیر واقعی و تصنعی اند.

به عقیده من، هنر تنها فعالیتی است که انسان از طریقِ آن خود را فردی حقیقی نشان می دهد. فقط در هنر است که انسان می تواند از حالت حیوانی خارج شود؛ زیرا هنر راه گریزی است به سوی مناطقی که زمان و فضا بر آنها فرمان نمی رانند زندگی کردن یعنی اعتقاد داشتن؛ در هر حال، این عقیده من است.

انسان نگری روانکاوانه و این نسبی دیدنِ والاترین ارزش های فرهنگی، با خودشناسی نخبگان فرهیخته در این زمان جور در نمی آید. پیشرفت های سترگ در علم فناوری به معنای سرمستی سده بیستم از اشتیاق برای "عقل" و تفکر عقلانی بود. چنین می نمود که عقل هر روز پیروزی تازه ای را جشن می گیرد و مُهر تأیید دیگری بر قدرت مطلق ذهن انسان زده می شود. آرام اما استوار، نور بر ظلمت فایق می آید و نظم جای هرج و مرج را می گیرد. گویی انسان در شرف اعمال قدرت مطلق بر جهان و طبیعت است. دید کل نگرانه بر جهان و انسان که فرم و بیانش را در دستاوردهای هنری و علمی سرآغاز سده بیستم یافت منحصر به محافل کوچک هنرمندان و روشنفکران بود. فکر اکثریت مردم همچنان تحت تأثیر پارادایم قدیم – یعنی ارزش ها و ایده های سده نوزدهم قرار داشت. تغییر این پارادایم زمانی آغاز شد که با بروز، جریان و نتایج جنگ جهانی اول بنیاد ارزش ها و افکار قدیم به سستی گراید. با پایان گرفتن جنگ جهانی اول – نیروهای مترقی و اندیشه هایی که می بایست عصر مدرنیسم را شکل دهند، در سطوح سیاسی، اقتصادی – اجتماعی و هنری رخ نمودند. آنچه این حوزه ها را به هم پیوند می داد – گرایش "انقلابی" به معنای واقعی کلمه بود. همه جا، هر آنچه تا آن زمان خاموش و پنهان مانده شود، از عمق به سطح آمد. همه جا، نیروها و جنبش های اساسی و ریشه دار از قید اقتدار و بناهای ایدوئولوژیکی پیش آزاد شدند.

وقتی که برای نخستین بار به کارهای بلچمن در کتاب "خطوط سخنگو" نگاه کردم واکنش بلا درنگ من غریزی بود و نه برخاسته از اندیشه. ارائه تحلیلی فکری، - آخرین چیزی بود که در ذهن داشتم، به یاد می آورم که زبانم قاصر از گفتن بود، چرا که درگیری عاطفی من با آن تصویر سازی ها راحت تر از تشریحشان بود. حیران این مسأله بود که (از کجا واژگانی را بیابم که گویای پیچیدگی هنر او باشد) از آن هراسان بود که در دام تحلیل تاریخی تصویر سازی هنر بیافتم و دست کم در ذهن خودم، آلوده آن شوم و این تحلیل، احساسات بی کرانم را درباره آثارش محدود کند. می دانستم که اشعار بهترین کلماتی هستند که می توانند آثار او را باز نمایانند – اشعاری که به اندازه تصویرهای او شورانگیز باشد – اشعاری که به اندازه تصویرهایش ساری و جاری باشند. همچون همیشه کاریکاتورهایش از نظر عاطفی به کمال می رسند و وسعت تخیلات نقاشی شده اش را روشن می کنند.

در لیست است هر اثر هنری نه به سفارش اجتماع، شخص معین، بلکه بر اثر نیاز به خلق آن تولید می شود اما مراحل مختلف آن است که شائبه ها و جدلهائی را دامن زده است هنگامی که یک تصویر سازی، یک نقاشی، یک شعر خلق می شود، ذهن هنرمند در مرکز بر آیند نیروهای درونی و بیرونی، ناگزیر از خلق یک اثر شده است در واقع در محل درگیری دینامیسم درونی هنرمند (دانش و عاطفه و خیال و خلاقیت) با دینامیسم برونی که جهان و هستی نام دارد اثر هنری زاده می شود، در این مرحله اثر هنری بر اثر یک نیاز فردی شکل گرفته، تولید شده است. آیا بلچمن می خواهد با رفتار اجتماعی خود را بیان کند؟ آیا روان می خواهد درون مایه اش را بشناسد؟ آیا می خواهد با جهان واقعی ترین پیوند را برقرار کند؟ آنچه را که برای این پیوند لازم دارد ولو جهان هنرمند ایثار کند، با هستی خود در هستی بزرگتری مستحیل شود، انگیزه ها و هدف خلق اثر هر چه باشد به محض اینکه تصویرهایش انجام شد اثر از هنرمند جدا می شود به عنوان یک تولید مادی یک کالای معنوی، در معرض گزینش داوری، داد و ستد و نفی و اثبات قرار می گیرد.

زایش یک ذهنیت، اعتراف یک روح، تجسم یک ایده، پیش از تولید کامل، امری شخصی و. مبتنی بر نیاز فوری فردی است. پس از تولید به عنوان یک رسانه در راستای ارتباطات اجتماعی، هدفها، مخاطبان، ضرورتهای خاص خود را می جوید و به ازای خواستهای جامعه ارزیابی می شود با این حال کارها بلچمن با تعقیب تحول شگرد کار و تخیل او طی سال ها آسان به نمایش گذارده شده – قسمت از کارهای او کم و بیش مستقیماً نمایشی است. آثار بلچمن با خطوطی ساده و سبک رسم شده است. مضحک است و کج و معوج و سرگرم کننده است. اما اغلب متدرجاً با اشاره ای نیش دار و تند به جامعه شناسی اجتماعی به خود می گیرد و سادگی خطوط و جنبه تقریباً مضحک طرح با مضمون آن در تضادی تکان دهنده می آید صحبت از کسی ست که بی گمان شکلی دقیق بر سرانجام خط و اضطرابی پهناور از یقینی شدن خط، زبان دارد و همواره تجربه های هول انگیزی با آن می کند. دقت در معنای خیال و تمرکز به آن تا حدی که بتواند در ذهن معنایی از آسایش به پا کند. قادرست ذهنی را که بیرون از ذهن بلچمن را هم به شایدی دیگر از نقطه های عمومی شده ی خود می شناسد. در زندگی انسانی مثل بلچمن این تحول ناب روی می دهد و ذهن، لرزان از آنچه می بیند، خود را رو به روی ذهنی دیگر می یابد که بیرون از او سر همه ی خط ها و تفسیرهای با شرح اش و نیز تصویهایش به یاریی ابهام در موضوعاتی بیرون از افق های مبتذل زمان به جاهای نامعلوم اجتماعی وصل می کند. این افشا شدگی مبهم عظمت تصویر سازی دیگری می سازد و تصوری ناب از نگاه کردن به جهان است که تنها به خاطر شباهت ها به اشتباه رفته می شود.

و گرنه می تواند حتی موضوع ی، خطی، و نگاهی باشد که بیهوده می رود به فضا این موضوعات بی طرف، این خط های شبیه به هم زیباتر – این نگاه با ارزش – بی خشم – لرزیده – آشکار – مخفی – مثل صبح که می شکافد زیباست.

و تصویرهای که از تصور دیگری از افق ساخته ست امکان کژی را برابر امکان راستی به یک میزان مطرح می کند.

اسکار بلچمن متولد 1930 در بروکلین نیویورک یکی از صاحب نام ترین تصویر سازان معاصر امریکایی است که در زمینه های متحرک، تصویر سازی، نشر کتاب کودکان نویسندگی و تصویر سازی زمان و بالاخره طراحی تحریریه های مختلف از جمله مجلات نیویورکر – استوری و .... فعالیت دارد. او تحصیلاتش را در مدرسه ی عالی هنر و موسیقی و کالج آبرلین گذرانده، جایی که برای مجله ی آن کاریکاتور می کشید. اولین کتاب او "شعبده باز خانم ماه" در زمان جوانی و پساز تحصیلاتش به چاپ رسید و اولین فیلم تصویر متحرک او در سال 1958 به نمایش درآمد. بلچمن نوزده طرح روی جلد بر مجله ی نیویورکر طراحی و نیز چندین کتاب برای کودکان تألیف و تصویر سازی کرده است.

بلچمن استودیوی طراحی اش را در سال 1960 راه اندازی کرد و تا سال 1968 با عنوان مدیر هنری آژانس های تبلیغاتی فعالیت می کرد.

او از سال 1977 تا 2004 استودیوی تصویر متحرک شخصی خود را فعال نگاه داشت. موزه هنرهای مدرن نیوریورک مجموعه ای از فیلم های متحرک او را در سال 2003 به نمایش درآورد.

در سال 1967 وقتی در یک برنامه تلویزیونی، با یک معده، درباره ی مشکلات گوارشی اش مصاحبه شد، تبلیغات تلویزیونی به کلی دگرگون شد این برنامه در مورد آلکاسلتزر – داروی مناسب برای رفع سوء هاضمه – تبلیغ می کرد. این برنامه با موفقیتی آنی همراه بود و من نیز مانند بسیاری دیگر مجذوب طنز آن شدم. طنزی که باعث شد محصول آلکاسلتزر معروف شود. به خاطر آثارش، سبک خاص و طنزش بسیار معروف است. هنر بلچمن حقیقتاً تأثیر گذار است و تصاویری که طراحی می کند، همواره طنز آمیز هستند با وجودی که بسیاری از طراحان کوشیده اند از سبک او تقلید کنند. اما هنوز کسی موفق به این کار نشده است. توانایی او، یعنی گنجاندن حس در تصویر آدمک هایی نخراشیده، ناشی از درک خاص او در توجه به جزئیات است. بر خلاف تصوری که ممکن است بینندگان آثار بلچمن از محصولات مینیمانیستی او داشته باشند. یعنی صرف حداقل انرژی از سوی او برای تولید اثر، تک تک حرکات قلم او با هدف صورت می گیرد که بعضاً نیز با مشقت فراوان همراه است به خاطر می آورم که او ده ها بینی بسیار کوچک کج و معوج را بر روی کاغذ عکس برگردان می کشید و زمانی که تصویر مناسب را می یافت با دقت آن را با تیغ می برید.و آن را بر روی تصویر می چسباند. تصویر نمایی همانند پازل متشکل از قطعات، کنار هم چیده شده بود. در این فرآیند بسیار شگفت آور به نظر من، محصول نهایی تلفیقی ایده آل از طنز و هیجان بود که به واسطه ی آن اشارات منحصر بفردی پدید می آمد.

زمانی که هنر بلچمن در طول عصر طلایی مجلات – یعنی اواخر دهه ی 50 و در طول دهه ی 60 میلادی – رو به تعالی بود، او با سبک رایج نقاشان طنز پرداز به مخالفت برخاست. در این دوره، به استثنای موارد قابل توجهی مانند سبک بدوی جیمز تربرو حرکات اکسپرسیونیستی قلم رابرت آزبورن، اکثر تصاویر طنز در واقع تک تصویرهایی بودند در داخل یک کادر که به سبک ظاهر پردازی سنتی تولید می شدند. هنر انتزاعی ممنوع بود، لذا هنر خطی –مینیمانیستیو انتزعی بلچمن همانند تم های او منحصر بفرد بود.

اقتباس او از "تردست بانوی ما" در سال 1953 که چند دهه قبل خبر از نوآوری های گرافیک امروز می داد، طنز معمول در طیف کُمیک آن زمان نبود. بطور مشابه اثر او با عنوان "مهمان خانه ای بدون اتاق" در سال 1977 که بازگویی تولید مسیح و در عین حال مملو از فضایی طنز آمیز بود، به گونه ای شگفت آور، با حرارت، تکان دهنده و الهام بخش بود؛ احتمالاً ادبیات بود تحت عنوان اسمی خاص، تصویر پردازی او همانند نوعی نوشته است و نوشته اش به طور خیره کننده ای تصاویر او را تکمیل می نماید.

انسان وسوسه می شود لطافت طبع وی را خشک و بی روح بخواند، اما این لقب لذت ذاتی ای را که حتی در محزوترین آثار او وجود دارد، نادیده می انگارد. با اینکه من بسیاری از آثار او را دوست دارم بالاخص مجموعه ی کُمیک بدون کادر او را، پیام کریسمس او که در سال 1966 به تصویر کشیده شده برایم از همه دلچسب تر است. این اثر که سال ها از شبکه ی تلویزیونی سی.بی.اس پخش می شد. پیروز نامه ای است زنده و جهان – مسیحی – یکی از جدیدترین کارهای او که در آخرین کتاب وی با عنوان خطوطی سخنگو جمع آوری شده است. هیزم شکنی است که در مقابل درختی ایستاده و از اره ی خود بعنوان ویولن استفاده می کند تا آهنگ کریسمس را بنوازد. در شاخ و برگ درخت پرندگان را می توان دید و تنش میان سنت تعطیلات کریسمس. مصرف گرایی و شرایط بشر (و حیوانات) را. تنها دستان طراحی طنز پرداز ممکن است بتوانند این لطافت طبع را به تصویر بکشند تصویری گرم و زنده. بلچمن تقریباً در تمامی آثار خود، شکاکیت جوانی و کنایه های طعنه آمیز را به نمایش می گذارد. آثار او معمولاً خوش بینانه تر (و حقیقتاً لذت بخش تر) از شکاکیت و کنایه های اندوهناک آنهایی است که بیش از حد از زندگی خسته شده اند

بلچمن را در سن هشتاد سالگی نمی توان با دورین گری مقایسه نمود. بلچمن دورین گری نیست تا تصویر چهره ی فرتوت او در اتاق زیر شیروانی پنهان شده باشد (البته اگر چنین اتاقی در کار باشد). او هرگز به دوران کودکی خود رجوع نکرده، حتی با اینکه خطوط او غالباً به گونه ای کار یک کودک را تداعی می نماید. او عادتاً رویکردهای جدید را، آزمایش می کند (واژه ی آزمایش بسیار اغراق آمیز به نظر می رسد). در طول زمان، شخصیت پردازی های او کمتر عوامانه و بیشتر فرد گرایانه شده است. در سال های اخیر، و رنگ ها را با احساسی بیشتر بکار می گیرد. او همچنین بنا بر اقتضا از قلم و قلم مو و نیز از کولاژ و مونتاژ هم استفاده کرده است. در طول حیات هنرمند، تمام جابه جایی ها در تفکر مفهومی و نیز فرایندهای فنی، همگی آجرهای یک بنا هستند و بلچمن هر روز سهم خود را در جهت ساخت این بنا می پردازد. جالب تر این که او دیگر همان هنرمندی نیست که ده ها بینی کج و معوج را ببرد تا به ایده آل افلاطونی خود دست یابد.

بنا به قول دارلینگ (طنز پرداز سیاسی) طنز کپسولی است با روکش طنز که به وسیله ی آن، قضاوت های عاقلانه ی اذهان اهل قلم را می توان مخفیانه از گلوی مردم بی تفاوت پایین فرستاد. من متوجه شدم که نقاشی های بلچمن قرص هایی بسیار نیرومند هستند. رویکرد ساده و گول زننده ی او استتاری است مکارانه برای بسیاری از طنزهای اجتماعی و سیاسی که مجموعه آثار او را تشکیل می دهند. من همچنین متوجه شد که بلچمن بندرت آشکارا در مورد سیاست اظهار نظر می کند. همین نکته است که جنبه های طنز اجتماعی او را از محدوه ی زمان خارج می نماید.

هدف بلچمن همواره حذف پیش پا افتادگی بوده است. او به شیوه ی دلقکان دربار، با طنزی نا معقول به واقعیات می تازد. او ابتدا بیننده را خلع سلاح می کند سپس مانند ارتشی پیروز حس او را به خدمت می گیرد. او علاقه ای به خنداندن مردم جهت سرگرمی ندارد. توجه او معطوف به خلق ایده های تازه و محرک است. او یک بار به طنز پردازی گفت: پیش از هر چیز ترجیح می دهد جورج بوث طنز پرداز هم رده ی خود در طنز نا معقول را بخنداند. من این واقعیت را می دانم که او در این کار توفیق یافته است ... و بسی بیش از این.کز هر چه بگذاری سخن دوست خوش تر است.

1.Alka - seltzer

2.The Juyyler of our Lady

(محمدرضا بابائی –1392) قسمت پنجم

====================================================

 

نوشتن دیدگاه


تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

.

radiosite11chelegi

ایران کارتونتبریز تونشیرین طنز