امروز : یکشنبه, 09 ارديبهشت 1403

shahre-hoshmand         

92/10/29= = = = = = = = کلیات وعملکرد در کاریکاتور - محمد رضا بابایی / قسمت اول

 

 

کلیات وعملکرد در کاریکاتور - محمد رضا بابایی / قسمت اول

====================================================

طنز در کاریکاتور

برداشت ما از کلمه طنز معادل دو کلمه در انگلیسی است Stair و Mockery و چون در ادبیات ما کلمه دوم چندان مرسوم نیست، همان کلمه Stair را به کار می‌بریم که در اغلب ترجمه ها معادل طنز به کار رفته است. معمولاً در توضیح کلمه طنز واژه‌های زیادی را به کار می‌برند که خود آن ها، ناشناخته‌تر است؛ مثل بُرنده، هشداردهنده، کوبنده و ... در اصل گویا نتیجه و عملکرد طنز باید چنین باشد. ما درصدد یک تعریف کنسرو شده از طنز نیستیم. اما به طور ساده طنز هم یکی از ادوات شوخطبعی است که برای رسیدن به آن در کاریکاتور از تکنیک عام دست‌یابی به شوخ‌طبعی، شامل اغراق و ایجاد ناهماهنگی و عدم تجانس و ایجاد تضاد و تناقض، استفاده می‌شود و چند مشخصه ویژه خود نیز دارد :

1. صرفاً درصدد آفرینش سرگرمی، خنده و یا لحظه‌های شاد نیست. یعنی از حوزه شوخی صرف خارج است و به طور کلی زیرمجموعه کاریکاتورهای Gag قرار نمی‌گیرد.

2. ممکن است خمیره‌ای از فکاهی هم در خود داشته باشد، اما از جنس فکاهی صرف هم نیست. در تقسیم‌بندی نشریه تخصصی کاریکاتور ویتی‌ورلد، کاریکاتورهایی که دارای مفاهیم غیرمستقیم سیاسی و اجتماعی عمیق تری است، از کاریکاتورهای تفریحی جدا می‌شوند. معمولاً در فکاهی نتیجهگیری و دریافت پیام بسیار سهل‌تر صورت می‌گیرد. علت آن این است که از رمزها و سمبل‌ها و کنایه‌های حرفه‌ای و خاص‌تر استفاده نمی‌شود و در اصل پیام دست‌یافتنی‌تر و آشکار است. به همین جهت درک اثر احتیاج به کنکاش فکری زیادی ندارد. به طور کلی استفاده از سه اصل نهاد و برنهاد و نتیجه در فکاهی بسیار دست‌یافتنی‌تر است. اما در طنز به علت به کار بردن کنایه، استعاره، رمزها و خرده رمزها، نوعی تفکر پیچیده‌تر برای درک مفاهیم لازم است.

3. طنز بیشتر روایتگر مقوله‌های کلی و عام است تا روایتگر مقولات خاص و جزئی؛ مثلاً در هجو، کاریکاتوریست باید فرد خاصی را هجو کند و یا در یک کاریکاتور صرفاً سیاسی نوعی روابط خاص سیاسی و نیز حزبی گروه و یا دسته و عملکرد مشخص آن‌ها را مورد هجو قرار می‌دهد. اما بخش عظیم و قابل توجه طنز در کاریکاتور روایتگر مقولات کلی است و به جای اینکه به انتقاد و عیب‌جویی افراد خاص بپردازد، صفات و عملکرد کلی انسان‌ها را در برابر هم می‌گذارد؛ مثلاً مقوله جنگ‌و‌صلح و نه جنگ خاص، مثل جنگ ویتنام و کره و یا هر منطقه دیگر.

4. بخشی از کاریکاتور می‌تواند به وقایع سادهتر و اسنادی و روزشمار بپردازد. نظیر بخش عمده‌ای از کاریکاتورهای نشریات طنز و فکاهی که در یک هفته‌نامه منتشر می‌شود که اسناد خبری همان دوره است و یا بعضی از کاریکاتورهای ستون‌های جراید که همراه خبری به چاپ می‌رسد. این نمونه آثار می‌تواند طنز هم باشد. اما معمولاً تا حد فکاهی می‌ماند. چون طنز استناد کلی‌تری دارد. مثلاً آلوده شدن یک آبگیر خاص در یک شهر خاص توسط مواد شیمیایی، می‌تواند موضوع یک کاریکاتور فکاهی، انتقادی و یا سیاسی قرار گیرد و به آلوده‌کننده هشدار بدهد. این کاریکاتور مصرف خاص دارد. اما وقتی یک کاریکاتوریست موضوعی را تحت عنوان آلودگی آب‌های کره زمین توسط مواد شیمیایی مطرح می‌کند به مقوله عام وارد می‌شود، طبعاً نوع نمادسازی‌ها و استفاده از سمبل‌ها و به کارگیری رمزهای تصویری در این دو نوع کاریکاتور متفاوت است. ممکن است در کاریکاتور استنادی روزشمار هم به علت تبحر، مهارت و ورزیدگی هنرمند نوعی شگرد عمیق رندانه و کنایه‌آمیز هم به کار رفته باشد و اثر را به طنز بدل کند. اما در نوع دوم صرفاً باید پرداخت و به‌کارگیری کلیه عناصر بصری از جنس مقوله عام‌تری باشد در حیطه پردازش طنز.

5. پس می‌توانیم این رای را صادر کنیم که طنز در کاریکاتور زبانی جهانی دارد و به همین جهت می‌تواند از استفاده از رمزهای نوشتاری قومی و ملی، چون زبان نوشتاری هم پرهیز کند و به نمادهای کلیتر و قابل فهم برای ملل دیگر جهان هم بپردازد. این روش مغایرتی با فرهنگ ملی و قومی ندارد. چون در این حالت کاریکاتوریست در میان قوم خود نیز اعتبار دارد.

6. برای درک پیام در طنز لااقل نوعی شناخت ابتدایی از نمادهای به کار گرفته شده و تأثیرات آن نمادها بر هم برای بیننده لازم است. به این جهت معمولاً یک کار ساده اجتماعی، انتقادی و فکاهی را از اثری که مشخصاتی پیچیده‌تر دارد جدا می‌کنند. در طنزی قوی نباید به دنبال دریافتی فوری باشیم.

7. طنز بر حق است. در مقوله هجو ممکن است کسی خلاف واقع هجو شود. هیچ طنزپردازی حاضر نیست مقولات بر حق را دست بیندازد. طنزپرداز خط مشخص بین خیر و شر دارد. شر همیشه شر است. مثلاً درگیری های سیاسی امر خیر و شر امری است نسبی و قابل تبدیل به هم. چون هر کدام فکر می‌کند دیگری در جناح شر است. کاریکاتور سیاسی می‌تواند به سادگی به امور نسبی بپردازد. اما طنز همیشه در طرف حق است.

8. به این ترتیب طنز روایت کلان است در جامعه بشری؛ در حالی که شوخی و فکاهی می‌تواند روابط خُرد باشد در جوامع خاص.

9. نهایتاً کاریکاتور طنز، چون یک اثر هنری قابل ثبت در فرهنگ است، فراگیرتر و ماندگارتر و کلی‌تر است؛ در حالی که بخش‌های دیگر کاریکاتور، محدودتر و وابسته به زمان خاص و یا جزئی‌ترند که بعدها به اسناد تاریخی مربوط به همان زمان تبدیل می‌شوند و بعضاً به مسائلی می‌پردازند که در عرض یک ماه آن پدیده شکل عوض می‌کند و نه تنها دغدغه بشر نیست، بلکه اصولاً به گونه‌ای کوچک در زمانی خاص اتفاق افتاده، که در آن خود جامعه هم به زودی آن را فراموش می‌کنند.

10. فکاهی می‌تواند اعلامیه‌ای سیاسی باشد. اما طنز اعلامیه‌ای سیاسی نیست و به طور کلان به انسان توجه دارد.

11. در طنز به جای انسان شاخص معینی در زمان معینی می‌تواند از مفهوم تصویری انسان، انسان کلی را مطرح کند. این کاراکتر انسانی و انسان کلی به صورت یک فرد نمایش داده می‌شود و فکر نمی کنم حتی یک مورد هم انسانی کلی به صورت نماد تصویری زن نمایش داده شده باشد؛ مگر به ضرورت خاص.

12. طنز به جای رسیدن به خنده، غافل‌گیری و موقعیت‌های تفکربرانگیز را بیشتر دوست دارد.

13. در طنز کل روایت تعریف نمی‌شود. ذکر روایت گوشه‌ای از اتفاقی است که دارد می‌افتد و به همین جهت بیننده کوشش می‌کند مرحله بعدی را خود تشخیص دهد و خرد خود را به کار گیرد تا اتفاق را در همان روال دنبال کند.

14. نماد، رمز، سمبل، استعاره و کنایه در طنز جای خاصی دارند. مهارت در به کارگیری هر یک و مخصوصاً رندانه مطرح کردن کنایات و استفاده از رمزهایی فراگیر و استعاره‌های دو پهلو و به‌کارگیری خلاق این ادوات باعث آفرینش‌های جدید و بدیع می‌شود. بسیاری از آثار نمایشگاهی کاریکاتور زیبنده نام کاریکاتور طنزآمیز هستند که معمولاً در آن‌ها تفکری خاص نهفته است که ممکن است آن قدر ساده و پیش‌پا افتاده باشد که ما تا کنون متوجه آن نشده باشیم. به این جهت نباید طنز را فقط در آثار پیچیده و پُر نشانه جست‌و‌جو کرد. آثار شاوال و بُسک و یا درمبخش در کمال سادگی در اجرا از طنزی عمیق و فرهیخته برخوردارند.

طنز سیاه

طنز سیاه Black Satire یا Black Humour-humor ، در زبان فرانسه با همین ترکیبات طنز و فکاهی یا همور و ساتیر کلمه نوآور Noir به معنی سیاه، بر آن افزوده می‌شود؛ Humour noir و یا Satire noir.

عده‌ای آثار گویا Goya را، در مجموعه «کاپریس» Caprichos، از قدیمی‌ترین آثار طنز سیاه دانسته و اینکه چرا مجموعه «کاپریس» تا این حد به‌خصوص است آن را معلول تأثیر تراژیک اتفاقات قرن بیستم می‌دانند.

 

آثار هنرمندان دیگری، چون هوفمان Hoffmann و بعضی از آثار ژاک‌کالو، را نیز از نمونه های طنز سیاه در گذشته دانسته‌اند. چرا در مورد تصاویری معمولاً خشن واژه طنز سیاه را به کار می‌بریم؟ به طور کلی این تصاویر در برداشت مسائل جدّ قابل تفسیر نیست. به این جهت باید آن را از یک طرح ساده جدّی جدا کرد. از طرف دیگر، نه شوخی است، نه هزل و نه هجو؛ ضمن اینکه ممکن است هر سه حالت را هم در خود داشته باشد.

 

اما آنچه در آن‌ها بارزتر است، حالت‌های هیجان، خشونت، دلهره، ترس، پریشانی، واهمه‌های ناشناخته از جهان صنعتی، حضور همیشگی مرگ، زمختی، گستاخی در تصویر، بدجنسی، موذی‌گری و شیطنت است، که همه این صفات در فضایی پُراَفسون و جادویی به هم آمیخته است. ترکیب یک یا دو یا چند حالتی که برشمردیم کافی است که نوعی زیبایی‌شناسی جدید را بیافریند که مقید به معیار زیبایی‌شناسی کلاسیک نیست. این نوع دریافت زیبایی‌شناسی به سادگی از کاریکاتورهای تفننی، سرگرم‌کننده و یا به اصطلاح Gag ، بذله یا یک کاریکاتور هجوآمیز علیه شخصیتی اجتماعی و سیاسی قابل تفکیک است.

اگر طنز سیاه معاصر را معلول تأثیر تراژیک اتفاقات قرن بیستم به بعد بدانیم، ناچار این اتفاقات در شکل‌گیری تفکرات مکتب‌های دیگر هم مؤثر بوده است؛ از جمله به روش برداشت سمبولیست‌ها، دادائیست‌ها، و سوررئالیست‌ها. به همین جهت ما در اغلب مکاتبی که برشمردیم هم می‌توانیم نشانه‌هایی از صفاتی که در مورد طنز سیاه نام بردیم مشاهده کنیم. می‌نویسند که طنز سیاه به شدت از فلسفه اگزیستانسیالیسم ژان‌پل‌سارتر تأثیر پذیرفته است. اگر این گونه باشد شاید بیشترین تأثیر را متوجه بحثی بدانیم که سارتر در مورد هیجانات انسانی به راه انداخت. مثلاً این فرضیه که « ... خشم نوعی راه چاره در بیرون آمدن از وضعیتی است دشوار، هنگامی که انسانی همه راه‌ها را بسته می‌یابد ...» و یا « ... ما احساس وحشت می‌کنیم؛ زیرا که ما جهان را همانند یک کلِّ غیرمفید می‌بینیم و ... برای فرار از این وحشت دست به عملی جادویی می‌زنیم ... »

سارتر می‌گوید: « ... وقتی صحنه‌ای وحشتناک می‌بینیم چشم را می‌بندیم که نبینیم و یا با یک عمل جادویی، مثل غش کردن، حواسمان را بر درک پدیده وحشت‌بار می‌بندیم.» در این گونه موارد واکنش هنرمند کاریکاتوریست می‌تواند آفرینش و عمل جادویی خلق هنری باشد؛ آفرینشی که نوعی مقابله با وحشت و دلهره است. استفاده از تخیل شدید و پناه بردن به دنیای خیالی برای یک هنرمند نظیر حالت فرار در «ترس فعال» است؛ که اگزیستانسیالیست‌ها از آن نام می‌برند. انسان در مقابل پدیده ترسناک و تهدیدکننده فرار می کند. فرار نوعی رفتار فعال است. هنرمند در مقابل یک پدیده اجتماعی و یا سیاسی که او را آزار می‌دهد نمی‌تواند فرار کند، چون پدیده هم جاگیر و پابرجاست؛ نظیر تأثیر تراژیک اتفاقات. حال برای مقابله دست به عملی جادویی می‌زند و آن آفرینش تصاویری تخیلی است که آمیزه‌ای از دلهره، پریشانی، خشونت، هیجان و ... در خود دارد و برای چیره شدن بر آن کوشش می‌کند روابط آن‌ها را کشف کند و بر آن دست یابد. بخشی از این آفرینش آگاهانه و بخش دیگر تأثیرات ضمیر ناخودآگاه انسان است بر هنرمند.

باید اشاره کرد که بسیاری از کاریکاتوریست‌های مبتدی دست به بازی‌های تصویری می‌زنند و طبعاً در این نوع طراحی به مواردی شبیه به طنز سیاه هم می‌رسند. طبعاً این نمونه کارها ربطی به طنز سیاه ندارد. طنز سیاه صرفاً دارای خشونت و یا گستاخی و یا مرگینگی نیست؛ بلکه با هوشیاری و آگاهی ممکن است از موذی‌گری، شیطنت‌های افسون کننده یا نوعی ترکیب جادویی دلهره‌آور شکل گرفته باشد و نه تنها زشت و خشن نباشد بلکه به نوعی زیبایی‌شناسی پُرواهمه خاص بدل شود.

گروتسک

واژه گروتسک Grotesque را، در لغت‌نامه‌ها، مضحک، عجیب و غریب، تناقض‌دار و بی‌تناسب معنی می‌کنند. ریشه کلمه Grot ، Grotto به معنی غار و حفره است. در سال‌های آغازین قرن 16 میلادی، در جریان یک حفاری در رُم، دیوارهای نقاشی شده ای کشف شد که به شیوه خاصی طراحی شده بود. این شیوه خاص به علت درهم‌آمیختن تصویرهایی بود که قاعدتاً نباید در یک تابلو و آن گونه با هم جمع شوند؛ مثلاً ترکیب گیاه و انسان و حیوان با هم، گیاهان حیوانی و انسان‌هایی که از درخت روییده‌اند. نام حفره و معنی بسط داده شدة آن، حفاری، نهایتاً به آن نمونه تابلوها گفته شد و این واژه به صورت گروتسک Grotesque درآمد.

در قرون وسطی کاربرد نقش‌ها و یا حجم‌های گروتسکی بیشتر مربوط به حوزه معماری است. در آن سال‌ها نماد کلیساها پر از حجم‌ها و نقش‌های برجسته‌ای است که نوعی ترکیب فانتزی، تخیلی و عجیب و غریب از حیوان و پرنده و انسان به وجود آورده است.

از قدیمی‌ترین این نمونه‌ها، گارگوئل Gargoyle را می‌توان نام برد، که به حجمی با ترکیب عجیب گفته می‌شد و معمولاً در معماری دوره گوتیک از آن به عنوان تزئینات دور ناودان استفاده می‌کردند که ترکیبی از سر حیوانات اسطوره‌ای همراه اضافاتی از شاخه درخت، بال‌های پرنده، پای حیوانات و یا همراه سرهای انسانی که معمولاً دهان آن‌ها محل خروج آب ناودان بود. شکوهمندترین این نمونه حجم‌ها ابوالهول‌های ایرانی یا اسفینکس Sphinx هاست که ترکیبی است از انسان و شیر و عقاب.

به این جهت واژه گروتسک اولین‌ بار در مورد هنرهای تجسمی مورد استفاده قرار گرفته و نه در ادبیات. در ادبیات کلمه گروتسک از نیمه دوم قرن نوزدهم به طور فعال وارد حوزه نقد و زیبایی‌شناسی هنر شد. به این جهت منتقدان اروپایی برای آثار کافکا، مثل مسخ و آثار رابله، حتی سویفت و بسیاری دیگر به راحتی واژه گروتسک را به کار می‌برند؛ آن چنان که این واژه در مورد آثار کالو، بوش، بروگل، توپور، گاری لارسون، دالی و بسیاری دیگر هم به کار گرفته شده است.

کاریکاتور به عنوان یک هنر تصویری، همیشه مورد توجه منتقدان مسائل مربوط به گروتسک بوده است. مخصوصاً بعد از رایج شدن طنز سیاه در کاریکاتور، رابطه مفهومی آن با گروتسک بیشتر شد. به این جهت نمونه کتاب‌هایی چون «خنده سیاه DarkLaughter »، نوشته اولیور هارینگتون، چاپ 1993، با اشارات متعدد به کاری مقوله از تکنیک عمده‌ای چون اغراق، مبالغه و غلو Exaggeration برخوردارند. استفاده از اغراق در کاریکاتور، نسبی است و مراحل آن از اغراقی کم تا اغراقی زیاد و زیادتر، می‌تواند کاریکاتور را از حالت دست یافتن به شوخی، فکاهی و طنز به مراحل دیگری چون هجو و هزل بکشاند و نهایتاً به افراط در اغراق تبدیل شود. آغاز ورود به مرحله افراط در اغراق، شروع مرحله گروتسک در کاریکاتور است و آن مرحله‌ای است که نتیجه کار به مرزی لغزنده بین طنز و دلهره می‌رسد. یعنی بیننده نمی‌داند با یک اثر طنزآمیز یا حتی طنز سیاه سروکار دارد و یا با یک اثر دلهره‌آور. این مرز لغزنده که معمولاً در ادبیات به صورت نوسانی حالتی بین ترس و مضحکه، «مسخره و هراسناک»، ایجاد می‌کند. در تصویرهای کاریکاتوری که به مرحله افراط در اغراق رسیده باشند هم صدق می‌کند. غیر از تکنیک اغراق، برای دست یافتن به ادوات شوخ‌ طبعی از جمله «خنده، فکاهی، طنز، هجو و هزل»، کاریکاتور برای دست یافتن به تضاد و تناقض از ناهماهنگی، نابهنجاری، درشت‌نمایی، کوچک‌نمایی و ... هم استفاده می‌کند که مقولات مشترکی است بین گروتسک و کاریکاتور. روی هم رفته کاریکاتورها بین طرح های ساده و تفننی، فکاهی و طنز در نوسان هستند. معمولاً برای دست یافتن به چنین مراحلی کاریکاتوریست از تکنیک‌های ایجاد تضاد و تناقض به وسیله عواملی چون اغراق نابهنجاری، ناهماهنگی و ... استفاده می‌کند. افراط در هر کدام از این عوامل حاصل کار را به گروتسک می‌کشاند. رابطه نزدیکی بین طنز سیاه و گروتسک وجود دارد و آن به این دلیل است که هر دوی این حالات، گر چه امکان دارد دست به افراط در اغراق بزنند، آنچه بیان می‌کنند برگرفته از دنیایی واقعی است. اگر این وضعیت را با فانتزی مقایسه کنیم، تفاوت عمده این است که در فانتزی هم بیننده و هم هنرمند می‌داند که وارد دنیایی خیالی و رویایی شده و انتظار هر حادثه‌ای را دارد. این حالت که شبیه پذیرفتن حالت جادویی برای عناصر است، دنیای فانتزی را کاملاً خیالی و رویایی می‌کند. در گروتسک افراط در نشان دادن آن واقعیت‌هایی که هنرمند می‌خواهد با تکنیک ایجاد ناهماهنگی، نابهنجاری و اغراق نشان دهد به قدری زیاد است که نتیجه کار به ترس، دلهره و خشونت کشیده می‌شود و این موضوع رابطه‌ای قابل لمس با طنز سیاه در کاریکاتور دارد.

 

منتقدان اروپایی درباره کاریکاتور و رابطه آن با گروتسک بسیار حساس‌اند و کوچکترین اغراق اضافی را به حساب گروتسک می‌گذارنتد. اصولاً کاریکاتور متکی به اغراق است و این اغراق همیشه در ادبیات جایز نیست. مثلاً نمی‌توان نور خورشید را در سطح زمین گرم‌تر از آن چیزی که هست توصیف کرد، به گونه‌ای که همه چیز را بسوزاند. اما این امر در کاریکاتور می‌تواند یک حالت عادی باشد. این حالت معمولی و عادی در کاریکاتور از خصلت در کنار هم قرار گرفتن دو عامل متضاد در کنار هم است. با این تفاوت که در کاریکاتور معمولاً تأثیر این دو عامل متضاد در نظر گرفته می‌شود و نه در هم آمیختن گروتسکی‌ آن‌ها. به طور کلی در موقع دیدن یک کاریکاتور در می‌یابیم که در شکل و محتوا آیا دلهره‌آور است،یعنی نابهنجار است یا بهنجار است. ممکن است بگوییم کاریکاتور نباید حتماً خنده‌دار باشد. این حرف درستی است. کاریکاتور می‌تواند کوبنده، هشداردهنده، پیام‌دار، کنایه‌آمیز و انتقادی باشد و به شیوه طنز بیان شده باشد. همه این حالت‌ها بهنجار است. افراط در نمایاندن هر کدام از حالات بالاست که می‌تواند کاریکاتور را از هنجار خارج کرده و نابهنجار کند.

 

بر این اساس بسیاری از منتقدان هنر در اروپا، بعضی از آثار جرج گروس، گرانویل، توپور و گورمه لن را گروتسک می‌دانند. به طور کلی می‌توان گفت که هر کاریکاتوریست حرفه‌ای در طول آفرینش‌های هنری خود حتماً در بعضی از آثارش وارد این حیطه شده است. در برخورد با یک اثر کاریکاتوری، آنچه در نگاه اول برداشت می‌شود، اگر حالتی منزجرکننده باشد، طرحی گروتسکی است. چون کاریکاتور ذاتاً باید در ژانر کلی و عمومی شادی آفرین و حالات نظیر آن قرار گیرد. مقصود ما از شادی آفرین صرفاً خنده‌دار بودن نیست، بلکه دریافت نوعی زیبایی‌شناسی خاص آثار کاریکاتوری است که بیشتر به شوخ‌طبعی متمایل است تا به حالت منزجر کننده و یا حالتی گیج کننده بین دلهره و خنده.

هزل و هجو در کاریکاتور

کاریکاتور هنری است جدید و عجیب. جدید از این نظر که قدمت هنرهای دیگر چون نقاشی ویا معماری را نداشته و عجیب از این نظر که به نوعی زیباشناسی معتقد است که در حیطه زیبایی‌شناسی مرسوم جا نمی‌گیرد. ادبیات، به عنوان بخش نوشتاری، از سالیان گذشته همیشه مورد بحث دیگران بوده و بزرگانی آثار ادبی را به نقد کشیده‌اند. در دریافت‌های فلاسفه هم هر وقت به نقد و بررسی ادوات شوخ طبعی اشاره شده، بیشتر کاربرد این ادوات در ادبیات مورد نظر بوده است.

هگل معتقد بود که مطایبه‌نویس باید از غنای معنوی معینی برخوردار باشد. به دریافت وی، مطایبه‌نویس باید مشتاق شناخت زندگی باشد. شاید اگر هگل می خواست درباره کاریکاتور هم صحبت کند، چنین کلماتی به کار می‌برد و این در صورتی بود که اصولاً کاریکاتور را در قالب تعریف نوعی تجسم زیبایی‌شناسانه جای می‌داد.

 

دو واژه هجو و هزل را معمولاً در تقسیم‌بندی‌های مختلف، از جمله ادوات شوخ‌طبعی، به حساب می‌آورند و لااقل از سال‌های دهه 1340 به بعد در ایران با ترکیبی از واژه طنز در کنار هم قرار گرفته‌اند. عباراتی نظیر هزلی گزنده و طنزآمیز، طنزی هزل‌گونه و ... از این گونه‌اند.

بسیاری از منتقدان بعد از دیدن آثار محصص، از سال‌های آغازین دهه 40 به بعد، با جرأت دو واژه هزل و هجو را استفاده کردند. می‌توان گفت تا قبل از آن دوره اصولاً کاریکاتور ایران وارد مرحله‌ای نشده بود که به چنین نقدی درآید و شاید اگر منتقدی کاریکاتورهای قبل از تاریخ دهه‌های 40 را، که معمولاً در نشریات طنز و فکاهی ایران به چاپ می‌رسید، هم با دیدی نقادانه نگاه می‌کرد، به هجو و هزل دست می‌یافت که موارد آن هم کم نبود؛ اما هجو و هزلی خیلی ساده و آشکار تا حد یک فحش و یا دست انداختن کسی و یا نسبت دادن صفتی به کسی.

امروزه کاریکاتور ایران، مخصوصاً در نوع مطبوعاتی و سیاسی و نمایشگاهی آن، هنری فرهیخته است که لااقل می توان گفت از پرداختن به هزل مبرّاست؛ گر چه در مواردی ممکن است به هجو هم بپردازد. وقتی از این دو واژه صحبت می‌شود، معمولاً، در اغلب فرهنگ ها، واژه‌های دیگری چون گزافه‌گویی، غلو، طعنه، مبالغه و زشت‌نمایی در کنار این دو واژه به کار می‌رود؛ واژه‌هایی نظیر، Sarcasm Exaggeration ، Hyperbole و Grotesque .

به واژه های دیگری از خانواده زشت‌نمایی، که در حیطه قبیح‌نگاری جا می‌گیرد، اشاره نمی کنیم. اما چگونه یک کاریکاتور می‌تواند چهارچوب هزل و یا هجو پیدا کند. به این موضوع اشاره می‌کنیم که اگر کاریکاتور با ادبیات، یعنی نوشته همراه باشد، درک این موضوع ساده‌تر است. در مکالمات روزمره هم می توانیم دریابیم که کلمات و جملات بار معنایی مثبت دارند یا منفی. اما وقتی از تصویر صحبت می‌کنیم، موازین نوشتاری مورد نظر ما نیست و اشاره به ترکیبی داریم که در آن، تصویر حرف اول را می‌زند و نه نوشتار از گونه ادبیات.

جرالد اسکارف، کاریکاتوریست مشهور انگلیسی، کاریکاتورهایی از چهره مشاهیر سیاسی جهان کشیده است و در آن‌ها اغراق مبالغه‌آمیز و یا افراط در اغراق را به گونه‌ای به کار برده که شباهت تصویر با شخص مورد نظر را به مرز هست و نیست رسانده. اسکارف می‌گوید: « در این نمونه آثار من کوشش می‌کنم که اغراق را تا جایی ادامه دهم که شباهت به مرزی بین هست و نیست برسد. »

در اصل اگر اغراق ار آن مرز، ادامه یابد به پدیده‌ای جدید غیر از کاریکاتور چهره آن شخص خاص بدل می‌شود. روی هم رفته این توافق کلی در مورد هجو پذیرفتنی است که هجو نوعی تعرض و حمله هجوپردازی است علیه شخص، اشخاص، گروه و ... اینکه اصولاً هجو را نظیر طنز تعریف کنیم و بگوییم که هجوپرداز همان طنزپرداز است، تعریف درستی نیست. یک اثر هجوآمیز را یک هجوپرداز خلق کرده است و اگر طنز باشد، ناچار باید توسط طنزپرداز خلق شده باشد.

هجو معمولاً در مورد انسان به کار می‌رود. چون انسان دارای رفتاری اجتماعی است و می‌توان دو حالت بد و خوب را به او نسبت داد و در مقابلِ بدی او را هجو کرد. هجو در کاریکاتور بیشتر در مورد اشخاص کاربرد دارد. یعنی هنرمند می‌تواند شخص خاص، گروه خاص و یا تشکل خاصی را، که در کل قابل تعریف در نوعی نماد تصویری باشد، هجو کند. مثلاً موریس سینه،کاریکاتوریست فرانسوی، دوگل را هجو می‌کند، یا کاردون، در نشریه سینه ماساکر سیاست دولت فرانسه را در الجزایر هجو می‌کند و یا اسکارف، کاریکاتوریست انگلیسی همه عالی مقامان سیاسی جهان را به هجو می‌کشاند. گروس خصلت طبقات از خود راضی آلمان را هجو می‌کند. بسیاری از کاریکاتوریست‌های سیاسی مطبوعاتی کوشش می‌کنند شخصیت‌های مورد حمله خود را هجو کنند. بعد از حمله صدام به ایران، صدام به عنوان یک کاراکتر جنگ‌افروز، نه تنها برای کاریکاتوریست‌های ایران، بلکه در جهان به عنوان یک نماد تصویری از جنس بد مطرح شد و هزاران کاریکاتور هجوآمیز درباره او کشیده شد.

هجو نوعی زیبایی‌شناسی مختص به خود دارد. کاریکاتوریست برای رسیدن به هجو از اغراق و افراط در اغراق استفاده می‌کند. در اصل کوشش می‌کند بد را خیلی بدتر نشان دهد و این قدر در این کار غلو می‌کند که بیش از آن مقدور نباشد. پس به نوعی زشت نمایی در حیطه گروتسک می‌رسد؛ مرز لغزان بین هست و نیست.

این زشت نمایی حدی دارد نسبی که از اغراق ساده شروع می‌شود و می‌تواند به مرز نهایی افراط در اغراق برسد. معمولاً کسانی که کاریکاتور را می‌بینند از آن نوعی زیبایی‌شناسی اسرارآمیز درک می‌کنند. در اصل آن‌ها نوعی زشتی اغراق شده می‌بینند که نهایتاً آن قدر زشت است که زیبا شده و یا در زشتی چیز زیبایی به دست آمده. این نوع زیبایی‌شناسی اسرارآمیز مخصوص حالت گروتسک در کاریکاتور است و می‌تواند در حیطه طنز و طنز سیاه هم در کاریکاتور مطرح شود.

به این جهت، حتی کسانی که تبحر زیادی در تصویرخوانی ندارند، یعنی بینندگان معمولی، هم در مقابل یک تصویر هجو شده در می‌یابند که هنرمند قصد داشته است که این شخص را هجو کند. این دریافت از انتقال ترکیب‌بندی خطوطی به دست می‌آید که هنرمند کاریکاتوریست آگاه آن را از پدیده‌ای واقعی گرفته و در آن‌ها اغراق کرده است. در ادبیات تعریف واژه هزل به معنی نسبت دادن صفت خلاف اخلاق عرفی جامعه و دور از رسوم متداول و مرسوم به کسی است؛ چه مقرون به حقیقت باشد و چه نباشد. بخشی از هزل در کاریکاتور می‌تواند نوعی قبیح‌نگاری باشد و قبیح نیز آن چیزی است که اخلاق عرفی و مرسوم آن را نمی‌پسندد و طبعاً شدت و ضعف آن هم نسبی است. در هزل غلبه شکستن عرف اخلاقی جامعه بیشتر است و برعکسِ طنز سیاه ممکن است این تعرض تا حدّ یک پرخاش عصبی مطرح شود، به جای اینکه دیدی جامعه‌شناسانه نسبت به یک قضیه داشته باشد. به هر جهت ما به این دلیل هزل و هجو را در تقسیم‌بندی ادوات شوخ‌طبعی قرار دادیم که صرفاً از یک تکنیک در ساخت استفاده می‌کنند. اما هر چه از شوخی، فکاهی، طنز و طنز سیاه به طرف هجو و هزل متمایل می‌‌شود، نوع به کارگیری ایجاد تناقض و تضاد و اغراق، ناهماهنگ می‌شود و عدم تجانس جنبه‌های متفاوتی پیدا می‌کنند.

 

محمد رضا بابایی 1392

====================================================

 

نوشتن دیدگاه


تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

.

radiosite11chelegi

ایران کارتونتبریز تونشیرین طنز