امروز : جمعه, 10 فروردين 1403

shahre-hoshmand         

90/12/17= = = = مطلبی از محمود آزادنیا

 

 

مطلبی از محمود آزادنیا

 

=========================================================

هوالجمیل و یحب الجمال

تجسم پاییزان فجر

هیچگاه به من در خانه و در مدرسه نیاموختند که هنر را برای هنرم خرج کنم، بلکه آموزگارانم در تمام مسیر زندگی در گوشم خواندند که هنر نه برای هنر است و نه برای فخر و نه برای دنیا. هنری هنر است که بتواند تأثیری داشته باشد. که از سرچشمه بجوشد و گرهی باز کند. که احساسی بیافریند. که عشق و تنفری خلق کند. اُفقی را نشانه بگیرد که بر بالای آن، هیچ پنجره ای در این دنیا باز نشود و انسان را پرواز دهد تا به زمین و زمینیان دل نبندد.

به من آموختند که اگر می خواهی خالقت را شکر کنی مخلوقش را اول و اگر می خواهی حرفی بزنی نخست درونت را بجوی که چه چیز سبب حرف و عمل توست. اگر امروز بر زبانم این جنس کلمات جاری شده­اند امید دارم که نیت خیری پشت آن باشد.

هر وقت از دور و نزدیک به خانه کاریکاتور ایران می اندیشم یک لحظه تردید ندارم بر اینکه تأسیس این مجموعه بر ارتقاء و رشد کمّی و کیفی هنر کاریکاتور در کشور تأثیر مستقیم داشته است. تحسین می کنم زحمات باغبانانی که شبانه روز بر پای این نهال نوپا آب ریختند تا بزرگ و بزرگ تر شود، تا فصل میوه دهی اش سریعتر فرا رسد. اکنون که میوه های تازه این درخت روئیده شده اند، می بایست در چیدن آنها مراقب کرد تا سرمایه چند ساله به این راحتی بر باد نرود و یا در دامن نااهلان نیافتد!

شاید خیلی از دوستان گمان کنند که عدم کسب مقام در جشنواره فجر مرا واداشت تا چنین نگاره ای بنویسم، ولی حرف ها و حدیث هایی بوده که مدت هاست دوست داشتم در فرصتی مناسب آنها را با جمع دوستان هنرمندم عنوان کنم و این زمان برای این کار بهترین است.

همین اول از خدا خواستارم تا شیطان را از درونم دور کند تا حُب و بغض های شخصی ام بر ارائه تحلیل در این بُرهه از زمان سایه نیافکند. ان شاءلله

امروز وقتی به پُشت سرم نگاهی می اندازم و راهی را که تاکنون طی کرده ام به دقت می نگرم، تازه متوجه می شوم که  از ورودم به دنیای کاریکاتور کمتر از 1825 روز می­گذرد و یقیناً در این زمان که برای کار هنری دیر زمانی نیست، به فضل خدا به سرعت توانستم با رهنمودهای دوستانم ـ مخصوصاً محسن اسدی عزیز ـ پله های رشد را سپری کنم و همچنان که خودم در این مسیر دشوار با تلاش حرکت می کردم، دوستانم را نیز با خود همراه می نمودم تا از آنچه خدا به من داده است در راه رشد و تکامل کاریکاتور کشورم  و شهرم دریغ ننمایم. بسیاری از این توفیقات را مدیون آن جلساتی هستم که هر هفته با حضور جمعی از کاریکاتوریست های مشهدی برگزار می شد و گفتگوهای علمی ـ هنری پیرامون آثار بچه ها برای همگان خوش آیند بود. لحظه به لحظه عنایت ولی نعتم امام مهربانی ها علی بن موسی الرضا علیه السلام را همراه خود می دیدم و اگر نبود همسایگی ام با او، اینک به همین جا هم نرسیده بودم.

چندی پیش یکی از پیشکسوتان و اساتید کاریکاتور ایران در جلسه ای با لحنی معنی دار خطاب به من گفت:  " تو جریانی را در کاریکاتور ایران بوجود آورده ای که مسیر انحراف را در پیش دارد". خدا را شاکرم که بالاخره استادی با آن قدمت و مهارت به تأثیر چون منی در این راه اعتراف می کند! می دانم راه درازی را برای حرکت در مسیر هنر متعهد ایران در پیش دارم و اگر این  "انحراف" نبود به اینجا نمی رسیدم. همیشه با این امید تنفس می کنم روزی برسد که با دیدن یکی از آثار من در گوشه ای از این کُره خاکی، تلنگری، احساسی، تفکری و تأملی برای اُنس با ایران اسلامی به بار آید و آن لحظه دیر نیست.

خوشحال شدم وقتی فهمیدم که دوست عزیز و گرانمایه جناب ناصر مقدم توانست تمام جایزه خود را از دست مسئولین جشنواره دریافت کند و عاقبتِ من در جشنواره تجسمی فجر اول برای او تکرار نشد و البته که هر عنایت و لطفی که به جامعه هنری شود، ورای هر شخص خاصی، به مثابه لطف به همه افراد آن جامعه است و امروز با درک شیرینی دریافت تمام جایزه ایشان، تلخی آن بی مهری و خُلف وعده از جانم بیرون شد.

یادم می آید دوره اول جشنواره تجسمی فجر را که به عنایت و لطف الهی توانستم بر سکوی نخست بیاستم، یادم می آید آن روزهایی را که وقتی جایزه نخست جشنواره "سفر به فستیوال ونیز " بود یکسال برای دریافت حقّم از این اتاق به آن اتاق رفتم، تا آنجا که در پله های اداره ها و اتاق ها و کاغذ ها، از نفس افتادم و ندیدم آنچه را که قولش را داده بودند! و باز به سرعت بر خودم نهیب زدم که محمود! آزادگی ات را از دست نده. تو شاگرد آن مکتبی هستی که امامش دنیا و متعلقاتش را از آب دماق بزکی کمتر دانست. من این حرف را از این روی نگفتم که هیچ وقت روی ونیز را هم ندیدم و البته بعدها هم به گوشم رسید که برخی از مسئولین وزارت ارشاد و انجمن هنرهای تجسمی ایران به اتفاق دوستانشان به جای من ونیز را فتح کردند، این را گفتم که این حرکت زشت را به مسئولین تذکر داده باشم. آن روز برای سلامتی دوستان دست به دعا بردم که سفری خوش داشته باشد و البته دستِ پُر به کشور برگردند.

حرف ها را خلاصه کنم تا بیش از این دوستان را رنجور نساخته باشم.

امروز به این نتیجه رسیدم که برای رشد و تنومند شدن این درخت تازه روییده نیاز است هرسی صورت پذیرد تا هوایی تازه، بر این درخت وزیدن گیرد و انرژی ای مضاعف برای رشد هر چه بیشترش فراهم آید. من اکنون برای مدتی خودم را هرس می­کنم تا درخت کاریکاتور ایران بیش از این رشد کند و آنهایی که با حضور من در برخی از میادین فرهنگی ـ هنری داخلی احساس تنگی نفس می کنند، راه تنفسشان بیش از این باز شود و پیشاپیش از همگانی که به هر نحو از سخنان من رنجیده شدند تماماً عذرخواهی می کنم و امید دارم که دلسوزی مرا همه دوستان هنرمندم در سرتاسر ایران درک کرده باشند. من نه استخوانی می شکنم و نه دوست دارم استخوان شکسته ها را نظاره گر باشم؛ بر راهم ایمان دارم و در آن می مانم تا جاویدان شوم. در آخر می خواهم با صدایی بلند بخوانم:

مرگا به من که با پر طاووس عالمی *** یک موی گربه وطنم را عوض کنم

والسلام/ محمود آزادنیا / محله امام رضا / هفدهم اسفندماه هزار و سیصد و نود شمسی

=========================================================

 

نوشتن دیدگاه


تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

.

radiosite11chelegi

ایران کارتونتبریز تونشیرین طنز